موضوع: "علماء"

چرا نماز می خوانیم(فلسفه نماز چیست)

نوشته شده توسطحوزه علمیه باقرالعلوم (ع) 17ام مهر, 1396

پاسخ استاد حسین انصاریان

نماز از ارکان عبادات حق است ، بنابراین اول باید بدانیم چرا خداوند را عبادت می کنبم تا آنگاه فلسفه نماز نیز روشن گردد. یکی از پایدارترین و قدیمی ترین تجلیات روح آدمی و یکی از  اصیل ترین ابعاد وجود آدمی ، حس نیایش و پرستش است ، هر زمان و مکانی که بشر وجود داشته است ، نیایش و پرستش نیز وجود داشته است . پیامبران پرستش را نیاوردند و ابتکار نکردند ، بلکه نوع پرستش را یعنی نوع آداب و اعمالی که باید پرستش به آن شکل صورت گیرد به بشر آموختند . احساس نیایش ، احساس و نیاز غریزی است به کمالی برتر که در او نقصی نیست و جمالی که در آن زشتی وجود ندارد ، انسان در حال پرستش از وجود محدود خویش می خواهد پرواز کند و به حقیقتی پیوند یابد که در آنجا نقص و کاستی و فنا و محدویت وجود ندارد و به قول –اینشتاین – دانشمند بزرگ عصر ما : در این حال فرد به کوچکی آمال و اهداف بشری پی می برد و عظمت و جلالی را که در ماورای امور و پدیده ها در طبیعت و افکار تظاهر می نماید حس می کند . لذاپرستش جزء غرائز ذاتی و فطری بشر است ، یعنی بشر فطرتا گرایش دارد که یک چیز را تقدیس و تنزیه کند و خویشتن را به او نزدیک کند پیام قرآن این است که ای انسان ! رب خود ،پروردگار خود ،صاحب اختیار خودت را بپرست . الذی خلقکم و الذین من قبلکم : کسی که شما و گذشتگان شما را آفریده است . پرستش نوعی رابطه خاضعانه و ستایشگرانه و سپاسگرانه است که انسان با خدای خود برقرار می کند . عبادت و پرستش علاوه براینکه نیاز فطری بشر است ، راز آفرینش انسان نیز عبادت است و ماخلقت الجن و الانس الا لیعبدون (همانا جن و انس را نیافریدیم مگر برای اینکه مرا پرستش کنند )  عبادت یک پیمان الهی است که انسان در روز ازل با خدای خود پیمان عبودیت بسته است الم اعهدالیکم یا بنی ان لاتعبد و الشیطان انه لکم عدو مبین ،و ان اعبدونی هذا صراط مستقیم . (ای بنی آدم ، آیا من با شما پیمان نبستم که شیطان را پرستش نکنید و مرا پرستش کنید که راه راست است و شما را به سعادت می رساند .) عبادت ماموریت انسان است .

وما امروا الا لیعبدوا الله مخلصین له الدین ….؟ ( آیا مامور نشدید که فقط خدا را خالصانه پرستش کنید ) اکنون که روشن شد عبادت و پرستش از غرایز ذاتی و از نیازهای  فطری انسان است جایگاه نماز در پرستش و عبودیت روشن می شود : نماز عالی ترین تجلی پرستش و عبادت است ، زیرا پرستش یا قولی است یا عملی . و نماز هر دو را  در بر دارد چون اذکار نماز مانند قرائت حمد و سوره ، ذکر رکوع و سجود و تشهد عبادت قولی است و قیام و رکوع و سجود عبادت عملی است نماز رفیع ترین و با اهمیت ترین جایگاه را در عبادات دارد  و در راس آنها می باشد نماز منبع تغذیه روح انسان وامداد الهی است انسان با نماز می تواند قوت بگیرد و انرژی در جهت نیل به کمالات حاصل کند . واستعینوا و بالصبر  الصلاه…. (از نماز استمداد کنید …) کسی که می خواهد یک مسلمان واقعی و مجاهد نیرومند باشد باید نماز خوان خالص و مخلص باشد علی (ع) در آخرین وصایایش که در واپسین لحظات عمر آن حضرت بود فرمود: الله الله فی الصلوه فانها عمود دینکم : ( خدا را خدا را ، درباره نماز که نماز استوانه خیمه دین شماست امام صادق(ع) در آخرین نفس های عمر با برکت خویش فرمودند : لن تنال شفاعتنا مستخفا بالصلاه (هرگز شفاعت ما به مردمی که نماز را سبک بشمارند، خواهد رسید ) . نماز بنیان اعتقادی انسان را به مبداء و معاد تقویت می کند . از حضرت علی (ع) سئوال شد : چرا ما دوبار سجده می کنیم . امیر مومنان (ع) این آیه را خواند : منها خلقناکم و فیها نعیدکم و منها نخرجکم تاره اخری . یعنی سجده یاد آور قیامت و صحنه محشر و مبعوث شدن انسان است .

شخصی از امام صادق (ع) پرسید : برترین چیزهایی که بندگان با آن به پروردگارشان تقرب می جویند و نزدیک می شوند چیست ، حضرت فرمودند : بعد از معرفت و شناخت (خداوند متعال ) من بهتر از نماز نمی دانم . و همین اهمیت نماز است که نسبت به کوتاهی به آن شدیدا نهی شده است از رسول اکرم (ص) روایت شده که فرمود: مبادا  نماز خود را ضایع سازید ، زیرا هرکس که نماز خود را ضایع نماید خدا او را با قارون و فرعون و هامان محشور نماید ، و برخدا حق است که او را با منافقان در آتش افکند ، پس وای برکسی که بر نماز خود مواظبت و نگهبانی ننماید .

سبب عزت موجود نماز است نماز              زینت درگه معبود نماز است نماز

بی نماز از نظر لطف خدا محروم است         شرع را مقصد و مقصود نماز است نماز

شاه عطشان که همه عاشق و دیوانه اوست   گفت عز و شرف و جود نماز است نماز

عاقبت سیاه پوشیدن برای آقا امام حسین علیه السلام

نوشته شده توسطحوزه علمیه باقرالعلوم (ع) 5ام مهر, 1396

یکی از نمایندگان حضرت آیت الله ابوالقاسم خوئی رحمت الله علیه می‌گوید:

یک سالی در ایام محرم و صفر در نجف اشرف خدمت ایشان رسیدم ودر آن گرمای شدید ایشان را درحالی دیدم که از سرتاپایشان سیاه پوش بود، حتی جوراب های ایشان نیز سیاه بود.

من درحالی که تعجب کرده بودم و نگران حال ایشان بودم از آقا سوال کردم: 

فکرنمیکنید با این وضعیت سرتاپا سیاه پوش در این هوا، ممکن است مریض و یا گرمازده شوید؟؟!

ایشان در پاسخ فرمودند: فلانی من هر چه دارم از سیاه پوشی سرتاپا برای حضرت سیدالشهداء علیه السلام دارم.

پرسیدم: چطور؟

فرمود:بنشین تا برایت تعریف کنم:

پدر من مرحوم حاج سیدعلی اکبر خوئی از وعاظ و منبری های معروف زمان خود بود.همسرش که مادر من باشد هرچه از ایشان باردار میشد پس از دو سه ماه بارداری بچه اش سقط میشد و خلاصه بچه دار نمیشدند.

روزی پس از آنکه پدرم از منبر پائین می آید، زنی به او میگوید آسیدعلی اکبر شما که به ما سفارش میکنید چرا خودتان متوسل نمیشوید تا بچه دار شوید؟

پدرم این حرف را به مادرم بازگو میکند،

مادرم می‌گوید خب راست گفته، چرا خودت چیزی نذر امام حسین علیه السلام نمی‌کنی تا حضرت عنایتی فرموده و ما نیز بچه دار شویم؟

پدرم میگوید: ما که چیزی نداریم تا نذر کنیم؟

مادرم در جواب می‌گوید حتما لازم نیست چیزی داشته باشیم تا نذر کنیم،

اصلا شما نذر کن که امسال تمام 2 ماه محرم و صفر را برای امام حسین علیه السلام از سر تا پا، حتی جوراب و کفشتان هم سیاه باشد و سیاه بپوشید.

در آن سال پدرم به این نذر عمل کرد و از اول محرم تا پایان ماه صفر سرتاپا سیاه پوش شد.در همان سال هم مادرم باردار میشود و 7ماه نیز از بارداری اش میگذرد و بچه اش سقط نمی‌شود.

یک شبی یکی از طلبه ها که از شاگردان پدرم بوده در آخرشب درب منزل ایشان می آید.

وقتی پدرم درب را باز می‌کند پس از سلام و احوال پرسی عرض می‌کند که من یک سوال دارم.

پدرم می‌گوید بپرس.

طلبه می‌پرسد آیا همسرشما باردار است؟

ایشان با تعجب می‌گوید بله،تو از کجا می‌دانی؟

ناگهان آن طلبه شروع به گریه کردن میکند و می‌گوید: آسیدعلی اکبر من الان خواب بودم، در خواب وجود مبارک پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله) را زیارت کردم.

حضرت فرمودند: برو و به آسیدعلی اکبرخوئی بگو که بخاطر آن نذری که برای فرزندم حسین کردی و 2 ماه از سرتاپا سیاه پوشیدی 

این بچه ای را که 7 ماه است همسرت در رحم دارد را ما حفظ میکنیم و او سالم میماند و ما او را بزرگ میکنیم و او را فقیه و عالم در دین میگردانیم و به او شهرت میدهیم.

و او را به نام من “ابوالقاسم” نام بگذار…

حالا فهمیدی که من هرچه دارم از سیاه پوشی سرتاپایی دارم؟…..

صلی الله علیک یا اباعبدالله

نحوه ی مباحثه کردن و شیوه ی درس خواندن یک طلبه

نوشته شده توسطحوزه علمیه باقرالعلوم (ع) 23ام شهریور, 1396

​‌‌‌‌‌‌‌

???? 

۱) قبل از اینکه در کلاس درس حاضر‌‌‌‌‌‌‌‌‌ شوید درسی را که استاد قرار است بگوید اول مطالعه شود تا در بحث مورد نظر مقداری آشنا شوید زیرا پیش مطالعه، درفهمیدن درس خیلی موثر است مثلا اگر امروز می خواهید حروف جر از سیوطی یا صمدیه را درس بگیری اول از عوامل و هدایه باب حروف جر را مطالعه کنید سپس متن درس را نگاه کنید و آنجایی را که متوجه نمی شوید حواستان را در کلاس خوب جمع کنید و گوش بدهید تا آنجایی را که مطلب نامفهوم بود توسط استاد برای شما روشن شود.

۲)باید در کلاس درس وموقع تدریس استاد خوب گوش فرا دهید و به این طرف و آن طرف نگاه نکنید و یا با دیگری صحبت نکنید یا فکرتان جای دیگری نباشد و خلاصه اینکه در  موقع تدریس استاد، از آنچه که باعث می شود حواس شما به جای دیگر متوجه شود خودداری کنید.

۳)بعد از تدریس استاد، باید آن درس را دوباره مطالعه کنید و برای مباحثه آماده شوید و مطالبی را که اگر احیانا متوجه نشدید مشخص کنید تا در مباحثه کردن رفع شود.

۴)روز بعد(درس گذشته را )مباحثه کنید.  ⚘⚘برگرفته از کتاب آداب الطلاب، مولف:شاکر برخوردار فرید⚘⚘ 

??کتاب آداب الطلاب اولین کتابی است که در زمینه ی تعلیم و تربیت طلاب علوم دینیه،با بیش از نیم قرن تجربه علمی و عملی عالم ربانی و معلم اخلاق، رئیس و موسس حوزه علمیه، حضرت آیه الله مجتهدی تهرانی به زیور طبع آراسته شده است.??

جمع اوری مطالب از سرکار خانم رقیه محمدی

از آنجا که شرح حال اولیاء خدا باعث بیداری از خواب غفلت می شود  مختصری از زندگینامه یک ولی خدا تقدیم می شود

نوشته شده توسطحوزه علمیه باقرالعلوم (ع) 15ام شهریور, 1396

هنگامه آوای دلنشین مناجات شعبانیه بر بلندای گلدسته‌های حرم مطهر حضرت رضا علیه‌السّلام ، در یکی از روزهای ماه شعبان (۱۲۹۵هـ. ق.) برابر با مرداد (۱۲۵۷هـ. ش.) در محله سرآب مشهد (واقع در پشت باغ نادری)، در خانواده حاجی ابراهیم یزدی پسری به دنیا آمد که پدر به دلیل عشق و ارادت به آستان مقدس حضرت رضا علیه‌السّلام ، نامش را «غلامرضا» نهاد چرا که سال‌ها به عشق غلامی آن حضرت، به دیار غریب نواز مشهد پا نهاده بود.

غلامرضا» دوران کودکی را به کمک پدر در مزرعه‌ای در اطراف شهر مشهد شتافت و در امر کشاورزی، بسیار خبره گردید. به همین جهت پدر با تحصیل و رفتن او به مکتب خانه مخالفت نمود و او را روانه کار ساخت. او کودکی تیزهوش و علاقه مند به علم بود. نقل شده است که شیخ غلامرضا بعدها در این باره می‌گفت:

«پدرم در مشهد کشاورزی داشت و وضعیتش خوب بود، من هم کشاورزی بلد بودم اما به علم علاقه داشتم. اگر چه پدرم مرا به دنبال کار می‌فرستاد ولی خودم دنبال درس می‌رفتم.

چون غلامرضا در کار رعیتی خیلی زرنگ بود، پدر با تحصیل وی مخالفت می‌نمود تا این که وی در حرم امام رضا علیه‌السّلام بست نشست و از تمامی کارها دست کشید. عمویش نزد پدر وی ضامن شد و چون پدر شوق و علاقه پسر خود را برای تحصیل دید، با تحصیل وی موافقت نمود.

سرانجام پدر با تحصیل غلامرضا موافقت نمود و او با عشقی وافر و همتی والا وارد حوزه علمیه مشهد شد.

شیخ غلامرضا،پس از تحصیل در مشهد به حوزه ی اصفهان میرود و از آنجا راهی نجف میشود ؛اندک زمانی پس از ورود به اصفهان، با عارفی والا و سالکی بلندمرتبه آشنا می‌شود و در درس او شرکت می‌نماید. پس از چند ماه به لطف تاثیر سخنان و مواعظ استاد کامل آخوند کاشی، میل به شب زنده داری و کناره گیری از مردم پیدا می‌کند. 

از دیگر موقعیت‌های خوب زندگی حاج شیخ، در اصفهان را می‌توان همزمانی حضور او، با حاج شیخ حسن علی نخودکی اصفهانی دانست.

شیخ غلامرضا یزدی به اعتراف اهل علم از مجتهدان و بزرگان عصر خود بود.

آیت الله سید جمال گلپایگانی که در آن زمان با شیخ هم دوره بودند و در نجف ساکن بودند، خطاب به یزدیها می گفتند:

خوشا بحالتان، خوشا بحالتان! به ایرانیها بگویید شیخ غلامرضا حجت زمان است، مثل من ۲۰ نفر در نجف هست که بعضی مجتهد یا مرجع تقلید شده اند ولی هیچ یک شیخ غلامرضا نمی شوند

جناب شیخ به نقل از دوستان، علاوه بر ارتباط روحی، توفیق زیارت آقا امام زمان ارواحنا فداه را نیز یافته بود و مورد توجهات خاص آن حضرت بود.

در یکی از سفر هایی که شیخ به شهر مقدس مشهد داشتند، همینکه متوجه شدند که یکی از روستاهای دور افتاده ی مشهد واعظ ندارد، سریعا داوطلب رفتن به آن روستا شدند، و وقتی یکی از علما مشهد به ایشان می گوید آقا شما تازه از راه رسیده اید، بهتر است بروید برای زیارت. شیخ در جواب گفته بود: امام رضا علیه السلام همه جا هست حضرت زائر زیاد دارد ولی نوکر کم دارد، من می روم و نوکری امام رضا علیه السلام را می کنم.

?حاج شیخ علاوه بر این که ساده زیست بود و زندگی شخصی خود را تنها از راه منبر و تبلیغ تامین می‌نمود توجه بسیاری به مستمندان و نیازمندان داشت. نقل شده است که حاج شیخ منزل خود را جهت کمک به مستمندان، بیست و هفت بار فروخت و هر بار که دوستان و نزدیکان از چنین اقدام حاج شیخ باخبر می‌شدند، با تهیه پول، دوباره آن خانه را می‌خریدند و آن را به حاج شیخ بر می‌گرداندند.

قحطی دوران جنگ جهانی دوم، ایران را هم در بر گرفته بود اما با توجه به درایت و تلاش حاج شیخ، تلفات آن در یزد بسیار اندک بود.

شیخ با نور معنویت خود، قلوب یهودی ها و زرتشتیان یزد را نیز مسخر خویش کرده بود، یهودیان یزد الطاف و کرمات بسیاری از شیخ دیده بودند؛ بخصوص در جنگ جهانی دوم، در حالی که فقر شدید و گرسنگی همه را تحت فشار گذاشته بود؛ حاج شیخ کیسه کیسه آرد به خانه مردم شهر می برد، یهودیان را نیز فراموش نمی کرد و برای آنها هم آرد می برد، وقتی اطرافیان شیخ اعتراض می کردند و می گفتند او یهودی است، شیخ می فرمود: مگر یهودی خوراک ندارد!؟ مگر یهودی گرسنگی نمیفهمد؟!

همین کرامات اخلاقی شیخ سبب شده بود تا یهودیان، متعجب از سیره شیخ، دلباخته او شده و احترام فوق العاده برای ایشان قائل باشند، یکی از یهودیان یزد پیرمردی بود که سالیان سال خادم کنیسه قدیمی شهر یزد بود، این مرد علاقه بسیاری به شیخ داشت و احترام خاصی برای ایشان قائل بود و وقتی مسلمین از علت ارادت او می پرسیدند جواب میداد: در زمان قحطی که نان کم بود، نانواها به خاطر یهودی بودن، نان به ما نمیدادند.

وقتی شیخ از این موضوع مطلع شد، باهمکاری فرزندش، نیمه های شب به در خانه ما می آمد و کیسه های آرد را در منزل ما می گذاشت و می رفت؛ لذا برای ما در آن زمان شیخ از موسی هم برای ما بالاتر بود و به همین علت است که ما هرگاه اسم ایشان را می شنویم، برایش طلب آمرزش می کنیم.

?یکی از صفات بارز اولیاء خدا صبر واستقامت آنان در برابر فشار های مختلف زندگی است. یکی از این فشارها، مصیبت مرگ فرزند دلبندی است که در راه خدا و دین او تلاش می کند و مرحوم حاج شیخ پس از سفر خانه خدا به همراه فرزند دلبندش شیخ محمود به قم مشرف شدند و حضرت ایت الله بروجردی به افتخار ایشان مجلس درسی ترتیب دادند

پس از چند روز بیماری سخت فرزند شیخ را راهی بیمارستان کرد و پس از مدت کوتاهی جان به جان آفرین تسلیم کرد و وقتی علمای حوزه به احترام حاج شیخ درس را تعطیل کردند او گفت: ما درس را تعطیل نمی کنیم و پس از درس بر جنازه فرزند عزیزش نماز خواند و وقتی خواستند جنازه را دفن کنند، حاج شیخ محاسن خود را به روی دستش گرفته بود و می گفت: ((بار الها،این امانت را خوب نگهداری کردم،بعد از تشرف به حج و زیارت خانه ات، اینک آن را به تو بر می گردانم.))

?در مدت اقامت شیخ درنجف، یکی از سال ها، بیماری وبا در آن شهر شیوع یافت،بطوری که روزانه ۴۰۰ نفر در شهر نجف در اثر بیماری جان می سپردند. در این میان گروه زیادی از طلاب نیز به این بیماری مبتلا شده بودند که در اثر شدت بیماری حتی قادر نبودند رخت و لباس های خود را بشویند

شیخ غلامرضا به خلقی کریمانه و روحی سر شار از مهربانی و محبت، شب ها تمام لباس های طلاب را در چادری می پیچید و آنها را برای شستن به کنار شط فرات می برد و پس از خشک کردن لباس ها، دوباره آنها را به دوش می گرفت و تا نجف می آورد و نیمه های شب بدون اینکه بفهمند، یک یک لباس ها را جلوی در اتاق طلاب می گذاشت و می رفت

?یکی از مسائلی که مرحوم حاج شیخ به آن اهمیت خاصی می داد، اقامه نماز جماعت بود. ایشان تقریبا همه ایام سال نمازهایشان را به جماعت می خواند.ایشان حتی در حال بیماری و در اواخر عمر با وجود کهولت سن نیز مقید بود نمازش را به جماعت ادا کند.

در یکی از روزها در ایام بیماری و کهولت سن جناب شیخ، مردم مدتی برای آمدن او برای اقامه نماز منتظر شدند و وقتی انتظار طولانی شد، ایستادند تا نماز را فرادا ادا کنند، درست در همین زمان حاج شیخ با حال بیمار و رنجورش وارد مسجد شد و فرمود: هرگاه دیدید شیخ برای نماز به مسجد نیامد، به خانه اش تابوت ببرید.

همچنین آن مرحوم به ادای نماز مستحبی بسیار اهمیت می داد و از هر فرصتی برای نماز خواندن استفاده می کرد و در پاسخ کسانی که سوال می کردند: ما نمی دانیم شما در نماز چه دیده اید که آنقدر نماز می خوانید؟

می فرمود: “اگر شما بدانید از این جا تا چند کیلومتر راه، روی زمین اشرفی ریخته است، اولی را که برداشتید، دومی را هم بر می دارید و تا به آخر همین کار را می کنید، نماز ارزشش خیلی بالاتر از اشرفی است، نماز گنج است، ارتباط بنده با آفریننده است، آن هم ارتباط مستقیم!”

لذا جناب شیخ، گاهی وقتی که قرار بود در جایی منتظر کسی باشد، همان جا به نماز می ایستاد و از وقتش برای نیایش با معبود استفاده می کرد.

در روز رحلت شیخ، عده ای از یزدیها که به کربلا مشرف شده بودند در حرم متوجه می شوند که عده ای از مردم جنازه ای را دور حرم امام حسین علیه السلام طواف می دهند. آنها می پرسند: این جنازه کیست؟ جواب می دهند: جنازه شیخ غلامرضا یزدی است که امروز فوت کرده است و بعد از چند دور طواف جنازه به دور حرم مطهر سیدالشهدا علیه السلام آن را به بیرون حرم می برند

زائرین یزدی به دنبال طواف کنندگان از حرم بیرون می آیند، ولی نه اثری از جنازه می بینند و نه از طواف کنندگان، آنها که غرق در حیرت و تعجب بودند برای اینکه مطمئن شوند تلگرافی به یزد می زنند و از حال شیخ می پرسند که در جواب می شنوند شیخ در همان روز فوت کرده است.

یقینا این ملائکه بودند که پیکرش را به عطر حریم حسینی معطر می نمودند و با تربت کربلا متبرک می کردند.

محبوبیت حاج شیخ در میان عامه مردم مسلمان و غیر مسلمان آن قدر بود که زرتشتیان، از مردم اجازه خواستند تا پیکر حاج شیخ را در قسمتی از راه تشییع کنند

صبح فردا، با اجتماع گسترده مردم، آیة الله صدوقی بر پیکر حاج شیخ نماز اقامه نمود. حضور زرتشتیان و یهودیان در میان جمعیت چشمگیر بود

خیل عزاداران، پس از یک شبانه روز گریه و شیون و پشت سر گذاشتن مسافت شصت کیلومتری ـ از طزرجان تا یزد ـ جنازه را در کنار ضریح امامزاده جعفر که از نوادگان امام صادق علیه‌السّلام است، جای دادند و پس از ساعتی پیکر پاک این عالم بزرگوار را در بقعه جنوبی، که دری به مسجد دارد، دفن نمودند

نثار روح پاکش صلوات

ما که هیچ هستیم ،هر چه هست آنها هستند !!

نوشته شده توسطحوزه علمیه باقرالعلوم (ع) 12ام شهریور, 1396

?گاهي يک جامعه در مقابل جامعه ديگر خودش را #مي_‌‌‌‌‌بازد، خودباخته مي‌‌‌‌‌شود، #مستسبَع مي‌‌‌‌‌شود. گاهي يک جامعه جامعه ديگر را از روي زرنگي با عواملي که دارد #خود_باخته مي‌‌‌‌‌کند. نيرنگ بزرگ استعمار با کشورهاي مستعمره و کشورهاي استعمارزده همين است، کوشش مي‌‌‌‌‌کند که کشور استعمارزده اعتماد و ايمان به خودش و ايمان به حيثيت خودش را از دست بدهد؛ به فرهنگ خود، دين خود، مليت خود، کتابهاي خود، پيشوايان خود، به تاريخ گذشته خود و به هر چه که دارد 

? #بي_‌‌‌‌‌اعتقاد شود، بگويد همه آن هيچ و پوچ بوده، ما که چيزي نيستيم، ما که هيچ هستيم، هر چه هست آنها هستند. اين بزرگترين  نيرنگ استعمار است؛ بي‌‌‌‌‌اعتقاد کردن، بي‌‌‌‌‌ايمان کردن يک ملت به شخصيت و هويت اجتماعي خودش. کاري مي‌‌‌‌‌کند که اين ملت، «بد» ي که از ناحيه استعمار بيايد بر « خوب» ي که از ناحيه خودش باشد ترجيح مي‌‌‌‌‌دهد

☑️  #شهید_مطهری 

? آینده ی انقلاب اسلامی / دو نمونه صفحه ۱۳۷

 روایت آیت‌الله قاضی از نماز شب آیت‌اللّه سید احمد کربلایی

نوشته شده توسطحوزه علمیه باقرالعلوم (ع) 12ام شهریور, 1396

? آیه: وَ مِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ اسراء/79

و پاسی از شب را برای خواندن نماز بیدار باش

? آینه: حکایت؛ آیت الله قاضی می‌فرمود: شبی از شبها را در مسجد سهله می‌گذراندیم، نیمه شب یکی آمد و در مقام ابراهیم علیه‌السلام نماز گذارد و برای نماز صبح به سجده رفت تا نزدیکی طلوع خورشید، آنگاه رفتم و دیدم آقای سید احمد بکاء است و از شدّت گریه، خاک سجده‌گاه را گِل کرده است .

علامه آقابزرگ تهرانی درباره مرحوم کربلایی می‌فرماید: در هنگام نماز بر وجود خود تسلّطی نداشته و اشک‌های او همانند ابر بهاران فرو می‌بارید. او کثیر البکاء بود. من چندین سال همسایه او بودم، در این مدّت کارهای شگفتی از او دیدم. در نماز به ویژه به هنگام نوافل لیلیّه،  اختیارش را از دست می‌داد و از خود بی‌خود می‌شد.

یکی دیگر از معاصرین ایشان می‌گوید: تنها کسی بود که بصر او به بصیرت تبدیل‌شده بود و پرده‌های ضخیم طبیعت را به واسطه کثرت عبادت و توسّل در ادعیه و اوراد و مواظبت دائمی بر ادای نوافل از جلوی چشم خود برداشته بود و کسی را مانند ایشان در این مقام ندیدم .

سیّد السالکین آیت اللّه سیّد احمد کربلایی سرانجام در یک نماز عشق، به قرب حق نائل شد و به وصال جانان رسید.1

شب‌خیز که عاشقان به شب راز کنند

گرد در و بام دوست پرواز کنند

1. با اقتباس و ویراست از کتاب داستان‌های شیرین از نماز شب

مقام غنا و بی‌نیازی

نوشته شده توسطحوزه علمیه باقرالعلوم (ع) 12ام شهریور, 1396

​?توصیه‌های آیت‌الله شاه‌آبادی در آستانه آغاز سال تحصیلی حوزه علمیه

عین نیاز بودن، مقام غناست. 

فقر محض و فقر کامل همان غنای کامل است.

تا فقیر نشوی غنی نمی‌شوی. 

این آیه شریف قرآن است که می فرماید:

يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ 

ﺍﻯ ﻣﺮﺩم ! ﺷﻤﺎﻳﻴﺪ ﻧﻴﺎﺯﻣﻨﺪﺍﻥ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ، ﻭ ﻓﻘﻂ ﺧﺪﺍ ﺑﻰ ﻧﻴﺎﺯ ﻭ ﺳﺘﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ. ( فاطر/15)  

?اگر به این مقام رسیدیم دیگر به فکر منبر رفتن برای به دست آوردن پول نیستیم؛ این نوع پول به دست آوردن از گدایی بدتر است.

اگر به خاطر پول منبر رفتیم و به دنبال جای خوش آب و هواتر بودیم یعنی گدایی بیشتر کرده ایم.

اما اگر برای خدا منبر رفتیم قطعا زندگی ما اداره خواهد شد.

?من تا الان پولی برای منبر نگرفته‌ام و از گرسنگی هم نمرده‌ام؛ زندگی مرا تا امروز خداوند اداره کرده است.

خودت را به او واگذار کن! برای او درس بخوان! برای او حرف بزن! برای او گوش کن! برای او خدمت کن! 

✅ چهار ذکری که در زندگی معجزه ها میکند

نوشته شده توسطحوزه علمیه باقرالعلوم (ع) 10ام شهریور, 1396

? حضرت آیت‌الله فاطمی نیا

?1- حسبنا الله و نعم الوکیل (برای وقتایی که ترس و اضطراب داری)

?2- لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین (وقتی خیلی ناراحتی و دلت گرفته)

?3- افوض امری الی الله ان الله بصیربالعباد (برا وقتایی که میخوای خدا مکر و حیله دیگران رو در حق تو خنثی کنه)

?4- ماشاالله لا قوه الا بالله (برا وقتهایی که طالب زیبایی در دنیا هستی)

....ماساژ، بین نماز ظهر و عصر!!

نوشته شده توسطحوزه علمیه باقرالعلوم (ع) 8ام شهریور, 1396

?آیة الله مجتهدی تهرانی:

مرحوم آیة الله حاج شیخ علی اکبر نهاوندی(رحمه الله) در زمان قدیم، امام جماعت مسجد گوهرشاد بودند، اذکارِ رکوع و سجود را هفت مرتبه می گفتند، صلوات و دعاهای بعد از آن را هم می گفتند، اگر هم کسی یا الله می گفت دوباره همه این اذکار را تکرار می کردند،

.

.

?نماز ایشان آن قدر طولانی بود که شخصی گفت: مادرم در رکوع پنج شمع نذر کرده بود که آقا زودتر از رکوع بلند شود،

.

.

?یکی دیگر می گفت: اگر کسی اول نماز صبح ایشان، برود غسل کند و برگردد، به جماعت  می رسد.

.

.

?از ایشان پرسیدند: شما چرا رعایت أضعف مأمومین را نمی کنید؟ فرمودند: اضعف از خودم کسی را نمی بینم، زیرا ایشان در آن موقع صد سال عمر داشتند، در بین نماز ظهر و عصر، ایشان را ماساژ می دادند که برای نماز عصر حال داشته باشند.

کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی اینگونه امروز ۳۱۰۰۰ جلد کتاب خطی دارد.

نوشته شده توسطحوزه علمیه باقرالعلوم (ع) 7ام شهریور, 1396

روزی در حال عبور از قیصریه نجف ، عده ای از اهل علم را دیدم که در محلی تجمع کرده اند. فکر کردم آنجا برنامه ای است . من هم رفتم جلو، دیدم کسی با چوب ایستاده و کتاب هایی را به حراج گذاشته است. علما در آن زمان زیاد بودند، کسی که فوت می کرد بازماندگانش می آمدند آنجا کتاب ها را می فروختند. یک مقدار که ایستادم دیدم بیشتر این ذخایر اسلامی و شیعی را شخصی به نام کاظم با پول زیادی می خرد. تقریباً اکثر آنها را می خرید. سؤال کردم این شخص کیست؟ گفتند: او نمایندهء کنسول انگلیس در بغداد است.

به فکر افتادم … منظورشان از خریداری و جمع آوری کتاب ها چیست؟ شاید اغراضی پشت این قضیه باشد و آن از دو حال خارج نیست: یا قصد از بین بردن آنها را دارند و یا می خواهند منابع دست اول شیعی را که در اختیار برخی از علما بوده جمع آوری کنند تا ما به آنها دسترسی نداشته باشیم نظیر کتاب مدینة العلم شیخ صدوق که ایشان در حدیث نوشته و بسیار مفصل بوده. اگر این کتاب الان در دسترس ما بود شاید نیازی به دیگر کتب اربعه شیعه نبود ناسخ کتب اربعه شیعه می شد. ولی قریب ۴۰۰ - ۵۰۰ سال است که دیگر رد پایی از آن در دست نیست 

من چون یک طلبهء جزء بودم امکانات مالی هم نداشتم ، یک وعدهء غذای ظهر را حذف کردم و شب ها بعد از بحث و درس در یک کارگاه برنج کوبی مشغول به کار شدم و نماز و روزهء استیجاری بجا آوردم و دستمزد حاصل از آن را صرف خرید این ذخایر نمودم.

بمناسبت هفت شهریور سالروز وفات آیت الله شهاب الدین مرعشی نجفی

تسلیم شدن در فرهنگ ماراه ندارد

نوشته شده توسطحوزه علمیه باقرالعلوم (ع) 7ام شهریور, 1396

شهید باهنر

«ملت قهرمان ما تصمیم گرفته است خطّ اسلام و امام را رها نکند و صمیمانه در صحنه بماند تا حکومت و قوانین بر خط حاکمیت اسلام حفظ شود. برای ما شرق و غرب مطرح نیست. برای ما مسئله حقوق ملی و انسانی و آزادی و استقلال مطرح است. ما نمی خواهیم در حوزه اقتدار این و یا آن ابر قدرت قرار بگیریم. ما در هر حال برای مقابله و مقاومت آماده ایم و تسلیم، در فرهنگ انقلاب ما راه ندارد. نیروی عظیمی در اختیار ملت است. این سرمایه نباید از بین برود. ما بایستی این انقلاب را تا کسب پیروزی نهایی ادامه دهیم.» 

اولیای خدا

نوشته شده توسطحوزه علمیه باقرالعلوم (ع) 6ام شهریور, 1396

از آنجا که شرح حال اولیاء خدا باعث بیداری از خواب غفلت می شود هر دوشنبه مختصری از زندگینامه یک ولی خدا تقدیم می شود

نامش محمد و شهرتش رازی و میلادش در ماه مبارک رمضان ۱۳۴۰ قمری بود

پدرش مرحوم ملا علی جان کاشانی خادم حرم شریف حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام و مورد وثوق و اعتماد اهالی شهر ری بود و ارادتی خالص به خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام داشت

او خود چنین می گوید

پنج ساله بودم که از بام خانه بخاطر سرگیجه از ارتفاع هفت متری سقوط کردم و صدای مهیبی از افتادن من در خانه طنین انداخت همه سراسیمه بیرون ریختند و به ناگاه با پیکر در هم شکسته و آغشته به خون من روبرو شدند

پیکر بی جان مرا در ملحفه ای قرار داده و آن را به مطب دکتر معروف مسیحی شهر ری می برند ایشان پس از معاینه دقیق اظهار می داردمتاسفانه این کودک مرده است او را ببرید و به خاک بسپارید

بستگان و آشنایان با شیون و گریه بسیار برای مراسم کفن و دفن آماده می شوند اما مرحوم پدرم خطاب به آنها می گوید: در این مورد شتاب نکنید. او را به خانه ببرید تا من به حرم مطهر حضرت عبدالعظیم حسنی شرفیاب شوم شاید بتوانم زندگی مجدد و شفای فرزندم را بگیرم در غیر اینصورت به خانه باز نخواهم گشت

پدرش بعد از فوت پسرش به حرم مشرف میشود و عرض می کند: مولای من تا زندگی و شفای پسرم را برایم از خدا نگیرید من به خانه باز نمی گردم در شب سوم در عالم خواب متوجه می شود که شخصیت گرانقدر و فرزانه ای به او می گوید: بینایی چشم خودت دیگر باز نمی گردد چرا که مقدّرات این است ولی فرزندت را شفا بخشیدیم برخیز و به خانه ات برو و اینچنین بعد از گذشت سه روز به برکت وجود مولایش حضرت عبد العظیم حسنی(ع) ایشان دوباره زنده شد

مرحوم آیت الله رازی بعد از فوت پدرشان مبتلا به نوعی بیماری عفونی شد که بسیار طول کشیده و طبیب خانوادگی از معالجه او ناتوان می گردد. بیماری ریشه دار شده و از عوارض آن تب و غش بوده است لذا اطرافیان از زندگی او ناامید شده و بستر او را رو به قبله قرار می دهند و به انتظار مرگش می نشینند

ایشان می گوید: در آن موقع حالم بشدت وخیم بود ناگاه دیدم گویی روحم را قبض می کنند و مرا به عالم بالا بردند در آنجا شخصیت بزرگی را دیدم که بر روی کرسی خاصی نشسته است و فرشتگان مرگ ارواح را نزد او می برند نوبت به مامور قبض روح من که رسید دیدم همان بزرگوار با دست مبارکش اشاره فرمود که این را بازگردان

آن مامور هم بی درنگ مرا به زمین باز گرداند مامور را سوگند دادم که آن شخصیت بزرگوار که بود؟ در پاسخ گفت: نشناختی او حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام بود. در همان لحظات بود که گفته شد: تو “عتیق الرضا” هستی یعنی تو آزاد شده امام رضا هستی

در اینجا بود که برخاستم و در بستر نشستم و بدینگونه شفا یافتم

ایشان درباره نحوه زندگی و رسیدن روزی در مشهد مقدس می نویسد: در سال ۱۳۶۴ ه.ق بیش از ۸ماه در ظلّ عنایات حضرت رضا علیه السلام در مشهد مقدس بودم هروقت مخارجم تمام یا نزدیک به تمام شدن بود به حرم مطهر مشرف شده و عرض حال می کردم. سپس در عالم خواب می دیدم که در صحن مطهر یا بست بالا مرحوم آیت الله حاج سید هاشم میردامادی به من رسیده و بدون اینکه سخنی بگویم مبلغ یکصد تومان یا بیشتر یا کمتر به من می دهد

بعد از بیدار شدن از خواب در همان روز یا شب در همان جایی که در خواب دیده بودم مرحوم آقای میردامادی به من رسیده و همان مبلغ مذکور که در خواب دیده بودم بدون هیچ مقدمه و سخنی به من داده و می گذشت و این موضوع دهها بار برایم اتفاق افتاد

مرحوم آیت الله رازی توصیه می فرمودند: 

شب و روز ١۴۴٠ دقیقه است  لااقل چهل دقیقه یا بیست دقیقه از این مدت را به مولای خود اختصاص دهید و با توسل و توجه به ساحت مقدسش خود را از قید بندگی شیطان و شهوت و هوا رهانیده و از منجلاب غرور و خودخواهی و خود پرستی و لجنزار گناه و غفلت و حسد به یکدیگر برهانید.

زیاد از مولایمان حضرت صاحب الزمان ارواحنافداه یاد کنید و مردم را متوجه ساحت مقدسش نموده و برای فرج و ظهورش دعا کنید و بسیار بگویید: اللهم کن لولیک الحجة‌بن‌الحسن…

ایشان درباره قضیه شفای پایشان نوشته اند: مدتی بود که به درد پای شدید گرفتار آمده و علاوه بر تحمل درد شدید قسمت پاشنه پایم نیز کوتاه شده و به زمین نمی‌رسیدبه طوری که به زحمت با پنجهٔ پا و به کمک عصا آهسته آهسته قدم برمی‌داشتم گاهی نیز کارم به جایی می‌رسید که خودم را به زمین می‌کشیدم تا اندکی راه بروم

در شهر ری و تهران از هیچگونه معالجه و مداوا زیر نظر پزشکان قدیم و جدید کوتاهی نکردم اما اثری جز تسکین موقت پدیدار نشد و گاه چنان تحت فشار قرار می‌گرفتم که آرزوی مرگ می‌کردم

چندماهی به همین منوال گذشت و با درد و رنج فراوان ساختم تا از راهی که هیچ فکرش را نمی‌کردم خدای تعالی بر من منت نهاد و به سفر حج مشرف شدم پس از انجام اعمال حج به عراق رفتم و در آنجا

عتبات عالیات را زیارت کردم و در همه جا شفای خود را از ائمه علیهم السلام می‌خواستم  تا اینکه سرانجام به بغداد و کاظمین مشرف شدم تا امامان نور در آنجا را نیز زیارت کنم

روزی به کمک عصا با دست گرفتن به دیوار و با سرپنجه پا به سختی به قصد زیارت کاظمین می رفتم که یکی از دوستان روحانی‌ام را دیدم. او از وضع بیماری و درد پایم سوال کرد، گفتم: در ایران کارهای بسیاری برای معالجه آن انجام داده ام ولی فایده نداشته است او گفت: در بغداد یک پزشک‌کلیمی هست نزد او برو

گفتم من برای زیارت قبور شریف نواب خاص امام عصر روحی فداه و مرحوم‌کلینی به بغداد نرفتم  حال نزد پزشک یهودی بروم دوستم گفت: دست از این مقدس بازیها بردار و برای معالجه خویش با این آدرس به همان پزشک‌ مراجعه کن او‌آدرس را به من داد و من آن را در دست گرفتم و با زحمت زیاد به کمک عصا ناله کنان و غرق در عرق بسوی حرم‌مطهر حضرت کاظم علیه السلام به راه افتادم

با هر سختی که بود خودم را به حرم‌ رساندم و پس از عرض سلام با سیلاب اشک و ناله های دردآلود گفتم: سالار من آیا به غیرت شما که بزرگترین غیرتمندان عالم هستید بر نمی‌خورد که من پس از همه اینها نزد پزشک‌یهودی بروم

خدا می داند چه حالی پیدا کرده بودم منقلب شدم ‌و ‌بی اختیار خود را به ضریح چسبانده و از هوش رفتم وقتی که به هوش آمدم دیدم عصایم نیست و پایم که سالها پاشنه اش به زمین نمی رسید و از درد آرام و‌ قرار نداشتم هم آرام شده و هم به زمین می رسد آهسته آهسته از حرم ‌خارج شدم و دیدم که شفا یافته ام

او نزد امام خمینی(ره)، سید شهاب الدین مرعشی نجفی و سید محمد رضا گلپایگانی شاگردی کرد

این عالم وارسته پس از عمری تلاش و‌ مجاهدت در راه امام زمان و ‌یاری دین خدا در شب نهم محرم ۱۴۲۱ به سرای باقی شتافت و به دیدار موالیانش نائل آمد

نثار روح پاکشان #فاتحه_و_صلواتی هدیه بفرمایید

تاملی در دیدگاههای استاد شهید مطهری

نوشته شده توسطحوزه علمیه باقرالعلوم (ع) 6ام شهریور, 1396

تفسیر سوره قلم

✅جر و پاداش بی نهایت

این خودش به طور كلی یك حسابی است كه چطور می شود اجر و پاداشی بی نهایت باشد و یا اجر و پاداشی محدود باشد. 

انسان گاهی یك عمل فردی انجام می دهد، فقط خودش است و برای خودش. این عمل به همان جا كارش تمام می شود.

بسیاری از مردم وقتی كه بمیرند دفتر عملشان هم با خودشان بسته می شود: ?«اذا مات ابن آدم انقطع عنه عمله»? فرزند آدم كه بمیرد عملش از او بریده می شود، یعنی دفتر عملش بكلی بسته می شود «الا عن ثلاث» مگر از سه چیز (در واقع سه گروه مردم) :

✔️ «صدقة جاریة» كار خیری انجام بدهد كه بعد از مردن او هم آن كار #خیر جریان دارد. 

برای خدا مدرسه ای یا مسجدی و یا درمانگاهی تأسیس می كند، هر كار خیری، كه بعد از مردنش خودش رفته است ولی كارش دارد كار می كند، پس اجرش تا آن هست قطع نمی شود.

? «أو ورقة علم ینتفع بها»?

✔️ یك برگ دانش مفید (گفته اند یك برگ حداقل است، چون یك كتاب مشتمل بر برگهای متعدد است) ؛ اگر از كسی فقط به اندازه ی یك ورق دانش بماند كه بعد از او مردم منتفع شوند، تا این برگ دانش و كتاب و ورقه وجود دارد و تا مردم از آن استفاده می كنند اجر این آدم قطع نمی شود. 

?«أو و لد صالح یستغفر له»?

 فرزند #صالحی را به دنیا آورده و تربیت كرده كه بعد از او برای او #استغفار می كند (یا به موجب روایات، منحصر به استغفار نیست، بعد از او كار خیری انجام می دهد) .

?در حدیث است: عیسی بن مریم از قبرستانی می گذشت، با چشم غیبی و ملكوتی احساس كرد كه شخصی معذّب است. بار دیگر از آنجا گذشت و دید عذاب از او برداشته شده است. 

از خدای متعال رازش را خواست، به او گفتند این فرزندی از خود باقی گذاشته است كه او در این خلال 

«اوی یتیما و اصلح طریقا» 

دو كار خیر كرد، یكی اینكه یتیم و بی پناهی را جا داد، دیگر اینكه راهی را اصلاح كرد؛ 

یك راه خرابه ای بود كه مردم ناراحت بودند، جاده و راهی را اصلاح كرد؛

 خداوند به موجب عمل فرزندش به این شخص پاداش داد كه آن فرزند را او این طور ساخته بوده است.

وقتی كه یك انسان عادی- مثلاً كسی كه یك كتاب مفید تألیف كرده است كه سالها در میان مردم باقی می ماند- هنوز نزد خدا دفترش باز است، به یقین پیغمبر كه نه یك نفر، نه دو نفر، نه هزار نفر، نه یك میلیون نفر، نه صد میلیون نفر، نه یك قرن و نه دو قرن سرچشمه ی تمام خیرات و بركات است، از او قطع شدن [اجر] معنی ندارد، تا دنیا دنیاست [اجر و #پاداش دارد. ] آن وقت انسان #اجر دارد كه كار او از روی كمال عقل و دانایی و اختیار باشد، چون شرط تكلیف این است كه انسان عاقل و مختار و با اراده باشد (و بالغ بودن كه یك امر مفروض و مسلّمی است) .

?«وَ إِنَّكَ لَعَلی خُلُقٍ عَظِیمٍ»? 

همانا تو بر خُلقی عظیم هستی. اولاً معنایش این است كه تو دارای خلق عظیم هستی؛ ثانیاً چرا «علی خلق عظیم» گفته است؟

...قصابی

نوشته شده توسطحوزه علمیه باقرالعلوم (ع) 6ام شهریور, 1396

?عالمی می گوید: روزی از اطراف کوچه سید محمد باقر شفتی می‏گذشتم که جلو در خانه ایشان، جمعیت زیادی از فقرا جمع شده بودند. جمعیت آن قدر زیاد بود که کوچه از دو طرف کاملاً مسدود شده بود. سید به تک تک آنها مقادیر زیادی پول بخشید و کسی با دست خالی نرفت. مرحوم شفتی، دو باب مغازه داشت، یکی نانوایی و دیگری قصابی، و با این دو مغازه، نان و گوشت دو هزار خانواده فقیر را تأمین می‏کرد.

.

.

?حجت الاسلام سید محمد باقر شفتى  به نماز شب بسیار معتقد بود، و بیش از سایر مستحبات به آن اهمیت مى داد، به خلاف مرحوم سید بحرالعلوم که صبر مى کرد تا هوا مقدارى روشن شود و آن گاه نماز صبح را مى خواند.

.

حجت الاسلام سید محمد باقر شفتى  در اصفهان درست اول فجر نماز صبح را به جماعت اقامه مى نمود، با این که اگر نماز جماعت را به تاخیر مى انداخت ، افراد بیشترى حاضر مى شدند؛ ولى ایشان دستور مى داد دو عادل بالاى مناره بروند و پس از مشاهده ى طلوع فجر، بلافاصله اذان صبح بگویند. به ایشان گفتند: چرا مقدارى صبر نمى کنید تا جمعیت زیادى براى درک فیض جماعت حاضر شوند؟

.

در جواب فرمودند: در میان مستحبات افضل از نماز شب سراغ ندارم . لذا ایشان براى این که مردم نماز شب را به جا آورند، اینچنین چاره اندیشى نموده بود که به دو نفر شخص عادل دستور داده بود تا به طور دقیق وقت فجر تعیین شود و کسانى که در نماز جماعت حاضر مى شوند، پیش از فجر بیدار شوند و نماز شب بخوانند . بدین ترتیب ، قطعا کسانى که در نماز جماعت ایشان شرکت مى کردند نماز شب را هم مى خواندند، و با این کار مردم را به نماز شب وادار مى کرد.

.

.

?سیدمحمدباقر شفتی، با تمام توان، به حل مشکلات مردم می‏پرداخت. ایشان گاه پس از اقامه نماز صبح در مسجد، تا نماز ظهر به مشکلات مردم رسیدگی می‏کرد و بعد از نماز ظهر در همان مکان ناهارمی‏خورد و دوباره تا غروب، به حل و فصل امور مردم می‏پرداخت.

.

.

?طاقت شنيدن مصائب‌ اهل بيت عصمت‌ علیهم السلام را نداشت و لذا در هر زماني او در مسجد حضور داشت‌، ذاكرين بالاي منبر نمي‌رفتند و صبر مي‌كردند تا او از مسجد خارج شود.

.

.

?و صاحب قصص العلماء مي‌گويد: در آخرين لحظه از عمر خود مقداري از تربت حضرت سيدالشهداء علیه السلام كه تا آخرين توشه‌اش از دنيا بود را تناول نمود و فوراً طائر روحش به آستان قدس پروازكرد.

.

?او اولين كسي بود كه به «حجت الاسلام»مشهور شد.

.

?سید شفتی در ۸۵ سالگی، در روز پنجشنبه دوم ربیع الاول ۱۲۶۰ق،درگذشت و در مسجد سید اصفهان که به دست خودش بنا شده بود، به خاک سپرده شد.

باید در هر مرحله ای از انقلاب  شعاری_جدید متناسب با نیاز_جامعه طرح شود

نوشته شده توسطحوزه علمیه باقرالعلوم (ع) 6ام شهریور, 1396

?انقلاب در هر مرحله‌‌‌‌‌اي #نيازمند به يک شعار جديد متناسب با آن مرحله است و اگر رهبر يا رهبران اشتباه کنند و شعاري که متناسب با يک مرحله بوده و #زمانش_گذشته است بعد از انقضاي زمانش باز بخواهند همان شعار را تکرار کنند مسلّم انقلاب مواجه با شکست مي‌‌‌‌‌شود، بلکه #بايد_نيازهاي‌‌‌‌‌جديد را کشف کنند و بعد شعارهاي جديد را متناسب با نيازهاي جديد طرح کنند.

?علت اين که #نهضت_ملي شدن صنعت نفت شکست خورد اين بود که اين نهضت يک شعار بيشتر نداشت و آن اين که صنعت نفت بايد ملي شود. صنعت نفت که ملي شد قهرا ديگر اين شعار از جاذبه مي‌‌‌‌‌افتد، وقتي #شعار از جاذبه افتاد #مردم از شور و حرکت مي‌‌‌‌‌افتند

#شهید_مطهری 

 راز شگفت انگیز پیاده شدن شیخ عباس قمی از اتوبوس

نوشته شده توسطحوزه علمیه باقرالعلوم (ع) 6ام شهریور, 1396

? آیه: عَسَى أَن تَكْرَهُواْ شَیْئًا وَ هُوَ خَیْرٌ لَّكُمْ بقره/216

چه بسا شما از چیزی کراهت داشته باشید درحالی‌که خیر شما در آن است.

حکایت؛ امام خميني(ره) در خاطره‌اي از سفر خود با مرحوم حاج شيخ عباس قمي چنین بيان مي‌كند: بیابان سوزان و بی‌انتها در چشم‌هایمان رنگ می‌باخت و به کبودى می‌گرایید و از دور هم، چیزى دیده نمی‌شد. ناگاه ماشین ما که از مشهد عازم تهران بود از حرکت، ایستاد. راننده که مردى بلند و سیاه‌چرده بود باعجله پایین آمد و بعد از آنکه ماشین را براندازى کرد خیلى زود عصبانى و ناراحت به داخل ماشین برگشت و گفت: بله پنچر شد و آنگاه به صندلى ما که در وسط‌های ماشین بود، آمد. به من چون سید بودم حرفى نزد؛ ولى رو کرد به حاج شیخ عباس قمى و گفت: اگر می‌دانستم تو را اصلاً سوار نمی‌کردم، نحسى قدم تو بود که ماشین ما را در وسط بیابان خشک و برهوت معطل گذاشت! یا الله برو پایین و دیگر هم حق ندارى سوار این ماشین بشوى.

مرحوم شیخ عباس بدون اینکه کوچک‌ترین اعتراضى کند و حرفى بزند، بلند شد و وسایلش را برداشت و از ماشین پیاده شد. من هم بلند شدم که با او پیاده شوم اما او مانع شد؛ ولى من با اصرار پیاده شدم که او را تنها نگذارم اما او قبول نمی‌کرد که با او باشم، هر چه من پافشارى می‌کردم، او نهى می‌کرد، دست آخر گفت فلانى راضى نیستم تو اینجا بمانى. وقتى این حرف را از او شنیدم، دیدم که اگر بمانم بیشتر او را ناراحت می‌کنم تا خوشحال کرده باشم، برخلاف میلم از او خداحافظى کرده و سوار ماشین شدم.

بعد از مدتى که او را دیدم جریان آن روز را از او پرسیدم، گفت: وقتى شما رفتید خیلى براى ماشین معطل شدم، براى هر ماشینى دست بلند می‌کردم نگه نمی‌داشت تا اینکه یک کامیونى نگه داشت. وقتى سوار شدم، قدرى که با هم صحبت کردیم متوجه شدم که او ارمنى است و مسیرش همدان است؛ از قضا من هم می‌خواستم به همدان بروم، چون مدت‌ها بود که دنبال یک سرى مطالب می‌گشتم و در جایی نیافته بودم؛ فقط می‌دانستم که در کتابخانه مرحوم آخوند همدانى در همدان می‌توانم آن‌ها را به دست آورم. راننده آدم خوب و اهل حالى بود، من هم از فرصت استفاده کردم و احادیثى که از حفظ داشتم درباره احکام نورانى اسلام، حقانیت دین مبین اسلام، مذهب تشیع و … برایش گفتم. وقتى او را مشتاق و علاقه‌مند دیدم، بیشتر برایش خواندم. سعى می‌کردم مطالب و احادیثى بگویم که ضمیر و وجدان زنده و بیدار او را بیشتر زنده و شاداب کنم تا این‌که به نزدیکی‌های همدان رسیدیم، نگاهم که به صورت راننده افتاد دیدم قطرات اشک از چشمانش سرازیر است و گریه می‌کند، حال او را که دیدم دیگر حرفى نزدم، سکوتى عمیق مدتى بر ما حکم‌فرما شد، هنوز چند لحظه‌ای نگذشته بود که او آن سکوت سنگین را شکست و با همان چشم اشک‌آلود گفت: این‌طور که تو می‌گویی و من از حرف‌هایت برداشت کردم، اسلام دین حق و جاودانى است و من تا به ‌حال در اشتباه بودم. شاهد باش من همین الآن پیش تو مسلمان می‌شوم و به خانه که رفتم تمام خانواده و فامیل‌هایی که از من حرف‌شنوی دارند مسلمان می‌کنم .

بعد هم به کمک من گفت: اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله و اشهد ان علیا ولى الله .1

1. با اقتباس و ویراست از کتاب عاقبت بخیران عالم

چگونه از طریق فحشا یک حکومت را از بین بردند؟

نوشته شده توسطحوزه علمیه باقرالعلوم (ع) 5ام شهریور, 1396

اَندَلُس  یکی از ۱۷ بخش خودمختار کشور اسپانیا است.

مسلمانان به مدت ۷۸۱ سال (از سال ۷۱۱ تا ۱۴۹۲) بر اندلس و نقاط دیگر اسپانیا حکومت کردند.

مسلمانان، شبه جزیره «ایبریا» واقع در جنوب غربی اروپا را «اندلس » می نامیده اند.

مهم‌ترین دلیلی که سبب سقوط اندلس شد، تهاجم فرهنگی مسیحیان و تسلیم شدن مردم و مجریان حکومتی در برابر این تهاجم که منجر به فساد اخلاقی نیز شد، می‌باشد.

مسلمانان که تسلیم حملات فرهنگی مسیحیان شدند از بزرگ تا کوچک از امیر و سرباز غالباً به فساد #اخلاقی روی آوردند. شهید مطهری در کتاب خود به این مطلب اشاره می‌کند که حتی امیران نیز جذب فتانه و زنان فاحشه وارداتی از کشورهای مسیحی نشین شده بودند. 

شهید مطهری دراین‌باره چنین می‌گوید: 

«در کتابى خواندم که روزى یکى از حاکمان مسلمان در #قصر خودش کنار دریایى نشسته بود و داشت خیابان و بازار را تماشا مى‏‌کرد. یک دختر بسیار زیباى مسیحى -و شاید به قصد دلربایى از شخص حاکم- با طنّازى فوق‌‏العاده ازآنجا عبور کرد. او مقدارى تماشا کرد، آن‌چنان فریفته شد که بى‏‌اختیار خودش از قصر بیرون دوید، دیگر مجال به غلام‌ها و نوکرها نداد که بروید او را بیاورید، خودش پرید و شخصاً او را بغل زد و آورد داخل قصر. این واقعه گزارش شد به مرکزى که این توطئه را اجرا مى‏‌کرد. مى‏‌گویند وقتى به آنجا گزارش شد، آن‌ها از شادى به رقص آمدند، گفتند دیگر ما فاتحیم»

مجموعه آثار شهید مطهری

....کوریم

نوشته شده توسطحوزه علمیه باقرالعلوم (ع) 5ام شهریور, 1396

?آیت الله العظمی سید اسدالله نبوی دزفولی(ره)

روزی در جلسه درس اصول فقه، یکی از شاگردان

ایشان سؤالی می پرسد، ضمن این که از سؤال

خود عذر می خواهد.

.

?می پرسد که آیا حضرت اباالفضل،

این مطالب علم اصول فقه را می دانست یا نه؟

.

?مرحوم آیت الله نبوی به او پاسخ می دهد: ” بیچاره!

علم اصول فقه، عصای دست ماست که کوریم

و باید با همین احتیاط ها، با قدم های لرزان پیش برویم.

.

?حضرت اباالفضل که خود معدن بصیرت الهی بود و خود با حجت های معصوم الهی (امیر المؤمنین و حسنین علیهم السلام) ارتباط داشت، چه نیازی به این عصا داشت تا آن را به دست گیرد؟".

بانیت کار کن

نوشته شده توسطحوزه علمیه باقرالعلوم (ع) 4ام شهریور, 1396

✅ مرحوم حاج اسماعیل دولابی :

? با نیت کار کن.

 مثلاً در حمام خودت را به این نیت بشوی که داری نفس خود را از صفات رذیله و از هوای نفس و آرزوهای دور و دراز می شویی، سرت را به این نیت اصلاح کن که داری گناهان و خیالات باطل را از وجودت قیچی می کنی. سرت را به نیت شانه کردن سر یک یتیم شانه کن. خانه را که جارو می زنی و لباس ها را که می شویی به نیت بیرون ریختن دشمنان اهل بیت(ع) از زندگی و وجودت انجام بده. چندوقت که با نیت کار کردی آن وقت ببین که نور همه فضای زندگیت را پر می کند و راه سیرت باز می شود.

? بسوی خدا فرار کن

می‌گویند پسری در خانه خیلی شلوغ‌کاری کرده بود .  همه ی اوضاع را به هم ریخته بود.وقتی پدر وارد شد، مادر شکایت او را به پدرش کرد.

پدر که خستگی و ناراحتی بیرون را هم داشت، شلاق را برداشت .  پسر دید امروز اوضاع خیلی بی‌ریخت است، همه‌ی درها هم بسته است، وقتی پدر شلاق را بالا برد، پسر دید کجا فرار کند؟ راه فراری ندارد! خودش را به سینه‌ی پدر چسباند. شلاق هم در دست پدر شل شد و افتاد ، شما هم هر وقت دیدید اوضاع بی‌ریخت است به سوی خدا فرار کنید:  «وَ فِرُّوا إلی الله مِن الله» هر کجا متوحش شدید راه فرار به سوی خداست.

 دوستان امام علی(ع) در دهه غدير از سخنان تفرقه انگیز بپرهیزند

نوشته شده توسطحوزه علمیه باقرالعلوم (ع) 4ام شهریور, 1396

حضرت آیت‌الله مکارم‌شیرازی به مناسبت دهه غدیر پیامی صادر کردند که بدین شرح است:

در دنيايى كه ظلم و ستم، تبعيض‌ها و بى‌عدالتى‌ها، و انواع مفاسد اخلاق حاكم است، #دهه_غدير فرصت بسيار خوبى به همه مسلمانان (نه فقط شيعيان) مى‌دهد كه به زندگى پر رمز و راز و آموزنده امير مومنان على(علیه السلام) آشناتر شوند و راه بهتر زيستن را بياموزند.

همان آقاى بزرگوارى كه حتى براى برادرش با ديگران كمترين امتيازى در برابر قانون الهى قائل نبود و گرفتن پوست جوى از دهان مورچه‌اى را با تمام ثروت‌هاى دنيا برابر نمى‌دانست.

چه خوب است كه مسلمانان همگى گرد مشعل #غدير گردآيند و دست اتحاد به هم دهند و در برابر ظالمان و خودكامگانى كه آنها را به جان هم مى‌اندازند تا هستى آن‌ها را غارت كنند و فرهنگ فاسد خود را بر آن‌ها تحميل نمايند، بايستند.

اميدوارم دوستان مولا(علیه السلام) از سخنانى كه موجب #تفرقه است بپرهيزند و در مراسم جشن‌هاى شادى غدير مسائل اخلاقى را كاملاً رعايت كنند.

السلام عليك يا اميرالمومنين يا على بن ابى طالب.